هنوز در سفرم

متن مرتبط با «است» در سایت هنوز در سفرم نوشته شده است

حالمان خراب است!

  • پیش ترها، حالمان که خوب نبود، می نوشتیم. و آرام می شدیم. آه و ناله می کردیم، شکوه و گلایه. هر چه دل تنگمان می خواست، می گفتیم و آرام می شدیم. اما حالا این همه ننوشتن، نشان حال خوبمان نیست. حالمان خراب است! , ...ادامه مطلب

  • خدا را صد هزار مرتبه شکر. حالمان خوب است!

  • خدا را صد هزار مرتبه شکر. هوای اینجا گرچه سرد است اما صاف. نه باران می بارد بر سرمان که ما را محتاج چتر، نه برف می بارد که ما را اسیر راه بندان های طولانی و نه از وزش باد خبری است که چشمان آسمان را آب, ...ادامه مطلب

  • من آدم بده داستانم...

  • تو شخصیت خوب داستان هایی و من آدم بده آن. تو منتقم تمام کسانی هستی که در حقشان ظلم شده و من آن آدم ستمکار از خدا بی خبر. تو خیابان ولیعصر با آن درختان سر به فلک کشیده اش و تمام عشق و عاشقی هایی که در آن متولد شده هستی و من خیابان 15 خردادم با آن بارب,داستانم ...ادامه مطلب

  • بنویس: قرار است جاری باشم و خوب...

  • بنویس، داستان زندگی من را بنویس. با قلمی که مثل رود، روان است و مثل آسمان شب، سیاه. مقدمه اش را اینگونه شروع کن. که یک روز گرم تابستانی، خورشید، دلش گرفت، ناگهان خسوف شد، آبی آسمان،سیاه، غروب شد، پرنده ها آرمیدند، گل ها یخ زدند، همه جا پر شد از درد. بنویس که درد پاره تن من شد.این را اگر می خواهی بنویسی کمی پس از مقدمه بنویس. آنجا که داستان شروع می شود. وقتی که غروب شد، درد آمد، ستاره ها هم آمدند.,بنویس,قرار,جاری,باشم ...ادامه مطلب

  • حال همه ما خوب است اما تو باور نکن!

  • یک مدتی خیلی می نوشتم، دیدم که این همه نوشتن حالم را خوب نمی کند، گفتم که کمتر بنویسم، باز همان آش و همان کاسه، گفتم شاید سر هم کردن این همه واژه، در کنار هم، هوای حوصله این روزهای من را خاکستری می کند، پس ننوشتم. آنقدر ننوشتم که یادم رفت چگونه می توان نوشت. چشمانم را که باز کردم، دیدم حالم خراب اس, ...ادامه مطلب

  • پول بهتر است یا ثروت؟!

  • دفعه ی بعد، یادم باشد، عشق را بگذارم در کوزه و آبش را بخورم... پول که داشته باشی، فرقی ندارد، که آسمان عاشقانه هایت، آبی باشد یا سیاه! + نوشته شده در جمعه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۵ساعت 3:17 توسط احمد نهازی | , ...ادامه مطلب

  • دردم از او هست و درمان نیز هم

  • کسی که روزی از همه ی ما سرتر بود، حالا در منجلابی فرو رفته است که اگر من جای او بودم همان ابتدا غرق می شدم. حقیقت این است. که انسان را غرور بر می دارد، و پرت می شود از عرش بر فرش. ذلیل می شود... حالا اینکه چرا و چگونه ذلیل شد بماند، اما باید به تو بگویم که ای رفیق شفیق سال های دور من، ما رفقا، تا آخر با تو هستیم. در کنار تو، غم تو، غم ماست و مشکل تو، مشکل ما...   ++پی نوشت++ 1- برایت دعا می کنم... مشکت حل خواهد شد دوست عزیزِ من...,دردم از او است و درمان نیز هم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها