با تو همیشه آسمان بارانیست

ساخت وبلاگ

در این هوای سرد، دستان گرمت را می گیرم و با هم تمام این خیابان را یکسره راه می رویم. تو از دغدغه هایت می گویی، پراکنده و بی وقفه، من فقط گرمی دستت را حس می کنم. تو از سختی راه می گویی و من فقط به موسیقی صدایت گوش می دهم. تو از رعد و برق و تگرگ و برف و کولاک حرف می زنی و من فقط به آبی آسمان می اندیشم. تو از نبودن من در لحظه می گویی و من از لحظه لحظه پرگشودن در هوایت می گویم. تو از قطره های باران می گویی که همیشه در زمان با هم بودن سرازیر می شوند و من از قطره قطره اشک هایم می گویم که از چشمانم جاری می شوند. تو خدایت را به خاطر این لحظه های ناب شکر می کنی و من گیج و مبهوت با خود می گویم چه شد این من نالایق، لایق کسی چون تو شد. تو به خیابان فکر می کنی و نگران تمام شدن آنی و مدام با خود می گویی اگر این خیابان تمام شود چه کنیم، و من دستانت را برای هزارمین بار می فشارم. تا این خانه ی سرد و خسته گرم شود. می دانی؟ علاقه ای به حرف زدن ندارم. فقط می خواهم راه برویم. فقط می خواهم کنارت باشم و کنارم باشی تا هوایت را تنفس کنم. می خواهم اشک بریزم بی آنکه نگاه کنی. بی آنکه این چشمانم از خجالت دیگر گریه نکنند. می خواهم تو باشی، برای همیشه، در فکر و ذکر من، در خانه ی متروک و تاریک دلم، که سال ها انتظار آمدنت را کشید. با تو همیشه آسمان بارانیست...

هنوز در سفرم...
ما را در سایت هنوز در سفرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamsayegio بازدید : 257 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 0:16