طوفانی که ما را زمین زد

ساخت وبلاگ

جاده ای تماما خاکستری، که تمامش را هاله ای غلیظ از گرد و غبار پوشانده است. که به لحظه ملتهب تقسیم آدمی بر نمی دانم ها ختم می شود. لحظه مبهم یک مرغ ماهی خوار که با پلک بر هم زدنی، اقیانوس را کویری بی حد و مرز می بیند. لحظه افتادن میوه ای کال، از درختی جوان و کم تجربه. من از جاده می پرسم، جاده از من، من از درختان از پای افتاده می پرسم، درختان خسته از من، که چه شد؟ جوابی برایش نداشتم. جوابی برایش نداشتند. درختان بغض کردند، جاده به راهش ادامه داد و من همان جا نشستم. شاید یک نفر از اینجا بگذرد. شاید یک نفر نمی دانم هایمان را پاسخ دهد. شاید جاده دوباره همان جاده قدیمی شود...

هنوز در سفرم...
ما را در سایت هنوز در سفرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamsayegio بازدید : 262 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 16:39