که اگر باشد...

ساخت وبلاگ

نفسی عمیق می کشی و چشمانت را می بندی. نه از اشک خبری هست نه از بغض های سابق خفته در گلو. فقط کوهی از درد در درونت تلنبار شده است. دردهایی که مثل یک هیولا می بلعیشان تا کسی خاطرش ناسوده و دلش غمگین نشود. می خندی تا که بگویی چون کوه ایستاده ای. کوهی که بعد از زفتنت، نابود شد. مثل همان رفیقی که می گوید پشتت است. پشتت را که نگاه می کنی هیچ کس نیست. روبرویت اما تا چشم کار می کند خار مغیلان است. و سرزنش هایش، که هزاران بار به شوق کعبه اش قدم زده ام، طعم آن را با تمام وجود چشیده ام بی که کعبه ای در مسیر ظاهر گردد. نفسی عمیق می کشی و چشمانت را می بندی. و از شدت خستگی، خوابت می برد. می خوابی تا که شاید فردا، جور دیگری وبلاگ باشد کلمه . تا که آسمان آبی وبلاگ باشد کلمه .

که اگر وبلاگ باشد کلمه ...

که اگر وبلاگ باشد کلمه ...

که اگر بلند شوی...

هنوز در سفرم...
ما را در سایت هنوز در سفرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamsayegio بازدید : 237 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 16:39