آدمک لطفا نخند

ساخت وبلاگ

می دانی؟ آدمک، حرف هایی هست که در گلو می ماند. نمی توانی به کسی بگویی. کسی هم نیست که تو را بفهمد. تو را و حرف هایت را. فقط باید تمامش را یکجا ببلعی و به رویت نیاوری. وقتی که بلعیدی، تمام این حرف ها، روی حرف های گذشته تلنبار می شود. کوهی که روز به روز بر حجمش افزوده می شود. آدمک، کسی محرم اسرار کسی نیست. باید خون دل خورد. که شاید این خون دل خوردن همان "جام می و خون دل هر یک به کسی دادند، در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد" است. شاید این الخیر فی ما وقع زندگی ات باشد. خون دلی که خیر است و باعث می شود همیشه به خاطر بسپاری که جز پدر و مادر، به کسی نمی توان اعتماد کرد. به هیچ کس!

می دانی؟ حرف هایی هست که در گلو می ماند. یک وقت، آدمک خر نشوی گریه کنی، سفره ی دلت را برای دیگران باز کنی. که اگر خر شدی و آن حرف های وامانده در گلو را گفتی، حادثه ای مثل حادثه بیست و سوم آذر رخ می دهد. که گاهی یک حادثه تو را بیدار می کند. و به تو می گوید کر و کور و لال باش. که زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم، به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم. که اگر زبانت هم اندر حکم باشد بهتر است سکوت کنی. و تمام حرف هایت را ببلعی. آدمک قدری صبوری کن، تو خود یلدای گنگ و تاریکی در پیش داری که شروع ماه شوم دی است. همان دی ماه سیاه تقویمت.  آدمک، فصل خزان رو به اتمام است و زمستانی سرد و سخت می آید. لطفا، برای آرامش این دل غم زده، اصلا نخند...

هنوز در سفرم...
ما را در سایت هنوز در سفرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamsayegio بازدید : 259 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 18:12