سرزمین آرزوهایت...

ساخت وبلاگ

درون قلبت، یک سرزمین بکریست که تاکنون کسی به آنجا نرفته است. جایی که لابلای کوه های بلند و کوچکش، دریاچه ای است به بزرگی صداقت. کنارش که می نشینی، خط آبی چشمانت، امتدادش را، از شرق به غرب قطع می کند. و ناگهان آسمان، دوباره، در آغوش گرم و آرامش متولد می شود. و یا حتی تمام سرسبزی های اطراف آن. کنارش که می نشینی، دو بال بزرگِ سپید در می آوری جوری که دلت می خواهد بر فرازش به پرواز در بیایی و خودت را در چهره ی این آسمان تازه به دنیا آمده، ببینی. کنارش که می نشینی، رقص باله چند ققنوس جوان را می بینی که سرشار است از احساساتِ پاکِ آسمانی و صدای موسیقی ای را می شنوی که باد، برای رسیدن به خوشه های طلایی گندم، این معشوقِ  پاک و پر برکتش، می نوازد.

درون قلبت یک سرزمین بکریست که تاکنون کسی به آنجا نرفته است. جایی که جاده ای دارد به باریکی انتهای چشمانت و بلندی مهربانی ات. که اطرافش را سراسر گل های داوودی با گلبرگ های قرمز و کلاله زرد رنگش فرا گرفته است. با هر قدمی که می زنی، نگاه ساده ی خورشید، به این گل های چشم نواز می خورد، ابری گریه خوشحالی می کند، شبنم های زیبایِ بلورین بر تنِ پاک این گل ها می نشیند، گل ها آواز حیات سر می دهند و با آن موسیقی عاشقانه ی باد، فریاد خوشحالی سر می دهند و باد دوباره عاشق می شود. با هر قدمی که می زنی، خورشید، مسیر حرکتش را پیدا می کند و در نهایت وقتی که می خواهد در آرامش ات غروب کند، پرتوهای نارنجی چشمانش، زلف های سیاهت را می نوارد.

درون قلبت یک سرزمین بکریست که تاکنون کسی به آنجا نرفته است. دستانم را بگیر و مرا با خود به دنیای آرزوهایت ببر. تا که آسمان مثل یک ققنوس جوان، درون این منِ بی آسمان متولد شود. تا که نارنجیِ خورشید و سیاهی موهایت، نقشی بزند بر تابلوی وجودم. تا که دستان گرمت این تن سرد را نوازش کند. تا که مثل باد دوباره عاشق شوم...


برچسب‌ها: عشق, آسمان, تو, زندگی
+ نوشته شده در شنبه یازدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 0:58 توسط احمد نهازی |
هنوز در سفرم...
ما را در سایت هنوز در سفرم دنبال می کنید

برچسب : سرزمین,آرزوهایت, نویسنده : hamsayegio بازدید : 256 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 4:18