سال نو مبارک

ساخت وبلاگ

بابا همیشه قبل از تحویل سال، قرآن می خواند. یک لیوان آب می نوشد و پول های نوی عیدی را لای آن قرار می دهد. و با لباس های تمیز و نو به جمع ما می پیوندد. بابا همیشه زیر لب ذکر می گوید و حتی همیشه وقتی کسی از خانه خارج می شود می گوید "والله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین". این لحظه هم مشغول ذکر گفتن بود. تا که سال تحویل می شود و تبریک و روبوسی و عیدی و تماس با بزرگان و خوردن شیرینی. شیرینی می خوریم تا که کاممان شیرین شود در این سال جدید. اما بغض های حفته توکا مثل این جتد سال گذشته، کاممان را تلخ می کند. بابا هم اشک می ریزد. آخر می دانی؟ عید را بی تو صفایی نیست و هیچ چیزی نمی تواند کام تلخ ما را شیرین کند. جایت بسیار خالیست. سال نو می شود اما ما همچنان گذشته، پوسیده ایم. مثل طنابی که یک شهر از آن آویزان شده است. مثل رگی که جای خون، اسید جریان دارد. مثل شهری که روز به روز بیشتر از گذشته در خود حبس می شود. سال نو می شود اما ما، چشم هایمان تاریک، دستانمان ضعیف، روحمان خسته و بالهایمان سوخته! این گام های کوچک، ما را آنجا که باید نمی رسانند. زمین که می خوریم، زمین گیر می شویم. مثل درختی که در فصل یهار، برگهایش سبز نمی شود، معجزه ای باید رخ دهد یا حالمان باید از خودمان بهم بخورد. تا که شاید دوباره بایستیم. با همان قدم های کوتاهِ خسته. با دلی آکنده از زمستان. بابا همیشه می گوید زمین که خوردی، بی آنکه ناامید شوی، بی توجه به دستان خالی ات، دوباره بایست. اما اینجا، گرگ های هوایش، تمام میش ها را دریده اند. سال نو می شود اما ما، نه. این است دردِ بی درمان ما که هنوز یاد نگرفته ایم چگونه نو شویم!

+ نوشته شده در دوشنبه هفتم فروردین ۱۳۹۶ساعت 3:24 توسط احمد نهازی |
هنوز در سفرم...
ما را در سایت هنوز در سفرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamsayegio بازدید : 247 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 13:11