بنویس، داستان زندگی من را بنویس. با قلمی که مثل رود، روان است و مثل آسمان شب، سیاه. مقدمه اش را اینگونه شروع کن. که یک روز گرم تابستانی، خورشید، دلش گرفت، ناگهان خسوف شد، آبی آسمان،سیاه، غروب شد، پرنده ها آرمیدند، گل ها یخ زدند، همه جا پر شد از درد. بنویس که درد پاره تن من شد.این را اگر می خواهی بنویسی کمی پس از مقدمه بنویس. آنجا که داستان شروع می شود. وقتی که غروب شد، درد آمد، ستاره ها هم آمدند.,بنویس,قرار,جاری,باشم ...ادامه مطلب